صلح، گوش سپردن به کودکان است. گوشهایمان را بیشتر به صدای کودکان بسپاریم صلح به چندین وجه در «یک داستان محشر» جلوهگری میکند؛ صلح با دیگری؛ در ارتباط پدربزرگ و ژوزف ✨صلح با خود و طبیعت؛ در نگرش ژوزف نسبت به رواندازش صلح با طبیعت: در تصویرگری خاموش زندگی موشها از خوشبختیهای پدربزرگ این است که ژوزف فرزانگی او را کشف کرده و از خوشبختیهای ژوزف این است که پدربزرگی دارد که وقتی به سراغش میرود سراپا گوش است و درکش میکند. ژوزف همیشه و هر کجا باور دارد از امکانات موجودش (روانداز) میتواند چیزی محشر داشته باشد. مرجع او در ساختن چیزهای محشر پدربزرگ است. او آنقدر مهارت تبدیلکردنهای محشر را در پدربزرگ تماشا میکند که در نهایت، وقتی همه فکر میکنند هیچ ندارد، توانمندانه و از سرچشمه تفکر وفور، از همان به ظاهر هیچ، یک داستان محشر میسازد! مفهوم ضمنی صلح با طبیعت، در سراسر ماجراهای این کتاب، میدرخشد و هر صفحه چندین مثال از صلح با طبیعت را با خواننده در میان میگذارد.
منبع : بامداد کتابخانه ها